شبکه یک - 8 اردیبهشت 1402

نسل فراری از "کار"، خوشبختِ "بدبخت" ("عرق کارگر"، هم‌ارز "خون شهید"؟)

روز کارگر _ سبزوار _ ۱۳۹۶

بسم‌الله الرحمن الرحیم

دوستان فرمودند در ذیل این عنوان سبک زندگی و بخصوص با توجه به مسئله اصلی امروز کشور که مسئله تولید و کار و اشتغال است که البته همه به روشنی می‌دانیم ولی بخصوص امسال باید بیش از هر سال راجع به سبک زندگی تولیدی، نه زندگی مصرفی، بیشتر با یکدیگر بگوییم و بشنویم. هم انتخابات مهم در پیش است و هم وضعیت اقتصادی و مهم و حساس داریم. 30 میلیون جوان آمادة کار، آماده ازدواج، تشکیل خانواده که از یک طرف نیازهایی دارند و از یک طرف استعدادهایی دارند و اگر درست با آن مواجهه بشود یک فرصت طلایی و درخشان برای کشور هستند. اگر این‌ها درست مدیریت نشود هم برای خودشان و هم برای کشور تهدید است. جامعه‌ای که اهل کار نیست نه این که مایل یا مشتاق به کار نیست یا مهارت و توانایی کار ندارد، بلکه فرهنگ آن‌ها فرهنگ کار نیست. اگر به دنبال دنیای آباد و آخرت آباد هستیم در هر دو حال باید اهل کار باشیم. قرآن می‌فرماید: «لیس للانسان الا ما سعی» این تعبیر مختصر که تعابیر بسیاری در قرآن و سنت در این مقوله است خیلی تعبیر مهم و سرنوشت‌سازی است دست‌کم شش تفسیر در منابع بزرگان مذاهب مختلف اسلامی، که «لیس» دقیقاً‌به چه معناست؟ آن «لـ» که بر سر «انسان» می‌آید یعنی چه؟ انسان کدام انسان است؟ این حصر چه حصری است که انسان جز سعی هیچی در دستش نیست هیچی ندارد و «سعی» به چه معناست؟ و اساساً این «للانسان» آنچه که انسان دارد و مراد از دستاورد انسان و هستی انسان چیست؟ به کمالات روحی و داشته‌های نفسانی و ذاتی انسان اشاره دارد؟ به داشته‌های بیرونی انسان اشاره دارد؟ سعی معنوی را می‌گوید؟ سعی مادی را می‌گوید؟ هر دو را دارد می‌گوید؟ یک قانونی حاکم بر دنیاست، یک قانونی برای آخرت است؟ قانونی شامل دنیا و آخرت است؟ این «لـ»، «لـ» مالکیت است؟ ملکیت اعتباری است؟ ملکیت حقیقی است؟ خب به یک معنا همه این‌ها هست. هر کدام از این شش تفسیری که گفتند هست شاید تفسیر هفتمی هم بشود کرد. هر کدام از این شش تفسیری که شده، به نوعی به ارزش کار، اصالت کار، اصالت تلاش، اشاره می‌کند. هم در ساحت زندگی شخصی، هم در رشد باطنی انسان، انسان شدن انسان به کار است. چه عمل صالح، عمل صالح عنوانی است که چقدر وسیع همه چیز را پوشش می‌دهد از فعالیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، خانوادگی، جهادی، تا تهذیب نفس، همه این‌ها کار و عمل صالح است. فلسفه خلقت بشر با کار و تلاش گره خورده است و هزاران هزار روایات و صدها آیه‌ای که مستقیم و با واسطه به این مسئله کار و عمل‌گرایی مربوط هستند. شما از طرفی می‌دانید که سنت اسلامی با عمل‌زدگی مبارزه می‌کند. عمل‌زده یعنی این که صرفاً به عمل مادی و آثار مادی شخصی کوتاه مدت آن فکر کنی، فقط به نتیجه مادی بیندیشیم و فقط چرتکه بیندازیم و جلو برویم. یک چیزی که امروزه اصطلاحاً در دنیا به آن پراگماتیزم یا عمل‌زدگی می‌گویند. عملی که هیچ پشتوانه و بنیان عقلی و معنوی ندارد. در واقع یک عمل بیشتر مکانیکی است تا یک عمل جسمانی. جسم عمل بدون روح است. آن هم تأکیدات داریم که خود عمل چیزی نیست اگر پشت آن یک انگیزه انسانی، یک نیت بزرگ، یک هدف متعالی نباشد.

از آن طرف، به شدت موضع گرفته‌اند در برابر این فرهنگی که عمل‌گریز است. جامعه بی‌عمل، حرف‌های قشنگ می‌گویند و می‌شنوند عمل نمی‌کند. این هم یک جامعه پلید شیطانی دانسته شده است. یک جامعه خدازده، ‌منفور، ملعون. گاهی به اسم توسعه، روشنفکری و این قبیل مسائل، فرهنگ اصالت لذت بر یک جامعه‌ای حاکم بشود اصالت سود و اصالت لذت، که هرکس هرچه بیشتر به هر شیوه‌ای پول درآورد و به قدرت و ثروت رسید، بیشتر لذت برد و بیشتر ریخت و پاش کرد، بیشتر مصرف کرد این خوشبخت‌تر است. همان فرهنگ مادی کمیّت زده‌‌ای که امروز به نام توسعه با تفسیر غربی شناخته می‌شود. یا نوع دیگر آن با توجیه مقدس‌مآبانه، به اسم معنویت، به اسم توکل، به اسمی درویشی، تنبلی و مفت‌خوری و زندگی انگلی را بی‌عملی را، ترویج کردن، روی آن هم اسم مذهبی و اسم تعابیر و اوصاف صوفیانه گذاشتن که هرچه آدم تنبل‌تر باشد و بیشتر از بقیه آویزان بشود کمتر تولید کند و بیشتر مصرف کند این انگار کمتر اهل دنیاست! زهد را که مربوط به مصرف است، زهد یعنی به اندازه نیاز مصرف کردن، کم مصرف کردن، این را در حوزه تولید آوردند منتقل کردند، زهد را به معنی کم کار کردن و کم تولید کردن تفسیر کردند. فرهنگ معنوی انحرافی این است که وقتی که کسی کار می‌کند، تلاش می‌کند، تولید می‌کند، این را یک نوع دنیاگرایی و بی‌توکلی تفسیر کند و بعد موقع مصرف، سر سفره انقلاب یا سر هر سفره‌ای بنشینند و بیش از همه مصرف کنند. دیدید که بعضی‌ها وقتی دارند کار می‌کنند، تولید می‌کنند، کارخانه، مزرعه، کارگاهی یک چیزی دارد فعال می‌کند، ده نفر را از نکبت بیکاری خارج می‌کند، ده‌تا خانواده را فعال می‌کند، ایجاد شغل می‌کند، بعضی‌ها این‌ها را مهمان اهل دنیا تلقی می‌کنند. زهد مربوط به مصرف است نه مربوط به تولید. زهد یعنی کم مصرف کردن نه کم تولید کردن. تولید در فرهنگ اسلامی، سبک زندگی اسلامی یک جهاد مقدس است، کار یک جهاد است، کار درون خانه، کار خانه، کار بیرون خانه، کار اقتصادی، کار علمی، کار تربیتی فرهنگی، کار سیاسی، کار مدیریتی، هر عملی که جامعه را یک گام به لحاظ معنوی و مادی جلو ببرد و به ارزش‌های اسلامی نزدیک‌تر کند آن عمل صالح است آن وقت اگر من و شما هم درست هدف‌گیری کنیم و پشت این عمل صالح دنبال منافع مادی خودمان نباشیم این عمل صالح ارتقاء پیدا می‌کند و به اصلاح بالا می‌رود که قرآن کریم می‌فرماید «یرفعه» چه بسا ما عمل صالح انجام بدهیم و این عمل صالح بالا نرود یعنی آثار دنیوی برای دیگران دارد مثلاً یتیم‌خانه زدی، کار خیریه، آموزش،‌ تعلیم، تربیت، کارخانه، مزرعه، خود این عمل صالح هست خدمت به جامعه است، به اصطلاح حُسن فعلی دارد اما چه زمانی حسن فاعلی دارد؟ یعنی خودِ عمل خوب است اما فاعل چه زمانی فاعل خوبی است؟ وقتی که هدف او، هدف خوبی باشد چون ممکن است کسی خدمات اجتماعی انجام بدهد ولی هدف او کلاهبرداری و رأی گرفتن و سواری گرفتن از مردم باشد. مخصوصاً نزدیک انتخابات همه مهربان می‌شوند، مردمی می‌شوند، خدا کند همیشه ایام انتخابات باشد، همه توی مردم، خدمتگزار، لبخند، توی خانه‌های مردم می‌روند، خانه مستضعفین می‌روند، به همه سلام می‌کنند، خدا کند هر روز انتخابات باشد، سبک مدیریت اسلامی زمان‌ها و مکان‌ها با هم تفاوتی ندارند، آدم‌ها تفاوتی ندارند، هدف خدمت به خلق است نه برای خلق بلکه برای خدا، چه به تو رأی بدهند و چه رأی ندهند آن وقت این حسن فاعلی هم پیدا می‌کند آن وقت قرآن می‌فرماید: «یرفع‌الله» این عمل بالا هم می‌رود. یعنی غیر از این که خود عمل خوب است و عامل هم خوب خواهد بود خودش هم رشد می‌کند و بالا می‌رود. یعنی دو نوع عمل‌گرایی در آن هست هم عمل بیرونی که باید کار مثبت کنیم و خدمت کنیم و مشکلات جامعه را حل کنیم و هم کار در درون، که خودمان را اصلاح کنیم با تهذیب حُسن فاعلی به دست می‌آید. با مدیریت صحیح بیرونی اصلاح دیگران و جامعه. در واقع فرمودند باید دوتا چیز را اصلاح کنی، هم خودمان را و هم دیگران را. یکی حسن فاعلی است و هم یکی حسن فعلی است. یعنی هم عمل درست و هم عملی که برای دیگران مفید باشد. هم عامل درست، هدف ما سواری گرفتن از مردم نباشد، خدمت به خلق برای خدا.

آن زمانی که خیلی به شهید بهشتی (ره) فحش می‌دادند، -جوان‌ها یادشان نیست آن زمان سیبل اصلی اهداف شهید بهشتی بود روزی نبود که به او فحش ندهند و تهمت نزنند – یک روز شهید بهشتی خسته می‌شود و پیش امام(ره) می‌رود و می‌گوید اگر بشود من رها کنم قم بروم و همان کارهای علمی‌ام را بکنم. هر روز به من فحش می‌دهند. امام(ره) فرموده بودند این که حجّت نشد. اتفاقاً معلوم می‌شود که داری کار می‌کنی. بعد داشتند شعار می‌دادند درود بر خمینی. امام(ره) فرموده بود اگر فردا همین‌ها بگویند مرگ بر خمینی، برای من علی‌السویه است! من در هر دو حال خدمت می‌کنم وظیفه من خدمت به خلق برای خداست. نه درود بر خمینی‌شان را جدی بگیر و نه از مرگ بر خمینی‌شان بترس! به وظیفه‌ات عمل کن. ما برای مردم عمل نمی‌کنیم بلکه برای خدا عمل می‌کنیم خدا از ما خواست و به ما گفت که به مردم خدمت کنید ولو فحش‌تان بدهند، به نفع‌شان کار کن. دارد که مردم مکه و مشرکین پیامبر را سنگ می‌زدند سر و صورت پیامبر خونین می‌شد. بعد یکی از این‌ها که سنگ زده بود گفت دیدم سروصورت محمد خونی است. سنگ توی سر و صورت او و بدنش زده بودند صورتش خونین بود آمدم جلو دیدم زیر لب دارد یک چیزی می‌گوید، آمدم جلو ببینم که چه دارد می‌گوید؟ گفتم حتماً یا دارد فحش می‌دهد یا دارد نفرینی می‌کند! آمدم دیدم دارد ما را دعا می‌کند دارد می‌گوید «اللهم اغفر لقومی انهم لایعلمون» خدایا مردم من را ببخش این‌ها نمی‌دانند، این‌ها نمی‌فهمند، نمی‌دانند من می‌خواهم این‌ها را نجات بدهم. چنانچه دارد که اسرای دشمن در جنگ بدر، که بعضی‌ها را داشتند می‌بردند یکی از این‌ها دید پیامبر آن گوشه ایستاده یک لبخندی بر لبش دارد، همین‌طور که آن‌ها را از جلوی پیامبر رد کردند یکی از آن‌ها برگشت به پیامبر گفت بله باید هم بخندی! عزیزهای مکه را ذلیل کردی باید هم بخندی. پیامبر(ص) فرمودند اشتباه کردی، مفهوم خنده من این نبود، من برای این نخندیدم که شماها اسیر شدید، من از این خندیدم که من می‌خواهم به شما خدمت کنم باید به زور به شما خدمت کنم؟ باید شماها را با زنجیر به بهشت ببرم؟ من از این جهت خندیدم، خنده من خنده توهین و تحقیر نبود. خب وقتی این دوتا بُعد با هم جمع شد دنیا و آخرت آن جامعه درست می‌شود.

اهل بیت(ع) می‌فرماید سه قطره مقدس در دنیا هست این سه قطره در دنیاست ولی این سه قطره متعلق به آخرت است. 1) یکی قطره اشکی که مردان خدا، زنان خدا، در نیمه شب در محضر خداوند از عشق خدا و خوف خدا اشک می‌ریزند. 2) قطره خون مجاهدی است که در راه دفاع از توحید و عدالت کشته می‌شود ولو یکی دو نفر کاری می‌کنند که تا قرن‌ها بعد خون این‌ها اثر دارد. در همین سبزوار شما سربداران قیام کردند و یک حکومت علوی چند دهه‌ای تشکیل دادند ولی بعدش خودشان به جان هم افتادند و خودشان، خودشان را تضعیف کردند تا شکست خوردند ولی همین که یک عده قیام کردند تا همین الآن اسم‌شان هست و الهام‌بخش هستند. تا همین انقلاب ما هم اثر داشتند. جالب است که کنار قطره خون شهید و قطره اشک عابد نیمه‌شب؛ 3) سوم می‌فرمایند قطره عرق کارگر است. هرکس کار می‌کند چه در بیرون و چه در داخل خانه، هر قطره عرقی که از بدن او می‌چکد مثل حکم قطره خون شهید دارد. ببینید این فرهنگ کار از نگاه اسلامی است.

تعبیر دیگر این است که یک مردمی هستند که از کار کردن لذت می‌برند یک کسانی هستند از کار کردن زجر می‌کشند. جامعه ما از آن سنخ جوامعی است که از کار کردن زجر می‌کشد! اکثریت ما این‌طوری هستیم. من دیدم بعضی از جوامع را که مردم از کار کردن لذت می‌برند. البته ممکن است به دلایل دنیوی باشد ولی نگاه‌شان به کار یک جور دیگر است. ترس از کار، وحشت از کار،‌ نفرت از کار، فرار از کار، آن‌ها که دنیوی می‌کنند من دیدم بعضی‌ها نسبت به کار حرص دارند. آن‌جا اصل بر کار است. یک فرهنگ می‌گوید ما بین یک کار و کار دیگر در این فاصله‌اش یک استراحتی می‌کنیم. ببینید یک فرهنگی است که می‌گوید بین دو لحظه کار، یک لحظه استراحت. یک فرهنگ است که می‌گوید بین دو لحظه استراحت، یک لحظه کار! دوتا فرهنگ است، هر دوتایشان هم کار می‌کنند هم استراحت. یکی اصالت را به کار می‌دهد، بعد که خسته می‌شود استراحت می‌کند، یک تفریحی می‌رود و استراحتی. اصل بر کار است. آن استراحت و تفریح برای این است که قدرت پیدا کنیم دوباره به کار بپردازیم. خداوند به پیامبرش می‌فرماید «فإذا فرغت فنصب» مشغول یک عملی شدی و یک کاری کردی آن کار که تمام شد از آن که فارغ شدی به کار بعدی بچسب. آن وقت این خواب و استراحت و تفریح بین دوتا کار خودش عبادت می‌شود. دیدید می‌گویند خواب مؤمن عبادت است. خواب روزه‌دار هم عبادت است. خواب که نه توجه است، نه حضور قلب است، در خواب بین دنیا و آخرت هستیم، نصف‌مان از این عالم رفته. می‌فرماید خواب‌تان عبادت است. بعد روایت می‌فرماید تفریح هم برایتان عبادت است. آن جامعه‌ای که اهل کار است کارش عبادت و جهاد است، تفریح هم که وسط‌هایش می‌رود تفریح، مهمانی، توی دامن طبیعت، استراحت، خواب، جوک و لطیفه کنار هم می‌گویند آن هم عبادت است. همه این‌ها روایت است می‌گوید مردی که به زنش خدمت می‌کند و برای تأمین معاش خانواده کار می‌کند مجاهده است. زنی که برای شوهر و خانواده‌اش خدمت می‌کند مجاهد است. پدر و مادری که بچه‌شان را تأمین می‌کنند وتربیت می‌کنند مجاهد هستند فرزندان با والدین، همه مجاهد می‌شوند. بعد می‌فرماید خواب این عبادت است، غذایشان عبادت است، تفریحی که می‌روند عبادت است «ساعتاً للذّه»- عین روایت است – وقتی زن و شوهر به بستر می‌روند آمیزش‌شان هم عبادت است. هر کار می‌کنید عبادت است شما دائم‌الصلاه و دائم‌الذکر هستید.

اما یک فرهنگ دیگری هست که می‌گوید اصل، اصالت با لذت و کار و مفت‌خوری است هرچه کمتر کار کنیم بیشتر مصرف کنیم ما موفق‌تر هستیم. منتهی چون مجبور هستیم کار کنیم اگر کار نکنیم از گرسنگی می‌میریم. چون مجبور هستیم وسط‌هایش کار می‌کنیم آن وقت این کار در حداقلش با کمترین کیفیت، کلاه مشتری‌ات را برداشتی، جنس قلابی به او دادی، پول کم دادی، ماشین خراب دادی، به تعهدت عمل نکردی، درست درس ندادی، ساختمان را درست نساختی، هرچه که قرار است درست انجام بدهی درست انجام ندادی تو موفق‌تر هستی. این یک فرهنگ است. اگر کار می‌کنیم برای این که بتوانیم استراحت کنیم، تفریح کنیم بیشتر بخوریم. این یک منطق است. یک منطق هم می‌گوید استراحت که می‌کنم برای این است که بتوانم بیشتر کار کنم. ببینید در هر دو هم کار است هم استراحت است. او می‌گوید کار می‌کنم تا بیشتر بخورم این می‌گوید می‌خورم تا بیشتر کار کنم. این‌ها دوتا منطق است. این دوتا منطق هم دنیایشان با هم فرق می‌کند و هم آخرت‌شان. دنیای‌شان فرق می‌کند می‌بینید یکی به لحاظ دنیوی اربا‌ب آن یکی دیگر است. آن محتاج این می‌شود آن عزیز می‌شود و این ذلیل می‌شود. این عامل می‌شود و این مأمور. این در پروژه او عمل می‌کند. تنبل، ضعیف است. کسی که کار می‌کند قوی می‌شود. این که می‌گویم عین روایت است. می‌فرمایدکار کنید تا قوی شوید. دنبال قدرت هستید؟ اگر مادی هستید قدرت را برای خود قدرت می‌خواهید اگر الهی هستید قدرت را برای خدمت می‌خواهید ولی در هر دو صورت آن فرد یا جامعه‌ای که کار می‌کند قوی می‌شود آن کسی که کمتر کار می‌کند ضعیف می‌شود. قوی بر ضعیف مسلط می‌شود ضعیف ذلیل می‌شود قوی عزیز می‌شود. این منطق دنیا و سنت الهی است. خداوند جهان را این‌طوری آفریده است، حکمیانه هست و عادلانه هم هست. به لحاظ اخروی هم می‌گویند یک اسم قیامت یوم‌الحسرت است یکی از بزرگترین عذاب‌های آخرت حسرت است که می‌خوریم. حسرت می‌خوریم که این‌جا چه کارها می‌شد کرد و ما نکردیم، چه دستاوردهایی می‌شد داشت و ما نداشتیم. مفت از دست‌مان در رفت و اصلاً محل نگذاشتیم. چه کارهایی می‌شد کرد و ما نکردیم. چرا نکردیم؟ خود این یکی از حسرت‌ها و عذاب‌های جهنم است که چه چیزهایی را از دست دادیم. یکی‌اش این است که چه کارهایی در دنیا می‌توانستیم بکنیم و نکردیم. هم کار اقتصادی، کار اجتماعی، کار سیاسی، کار خدماتی، کار علمی، کار عملی، خود عبادت به معنی‌الاخص کار عبادی. این هم یک مسئله.

نقل شده که حضرت فاطمه(س) یک وقتی محضر پیامبر اکرم(ص) آمدند که برای کاری یا کارهایی کمک خواستند. پیامبر فرمودند که می‌توانم بگویم که کسی بیاید به شما کمک کند و خودشان هم می‌خواهد ولی من این کار را نمی‌کنم ولی من می‌خواهم شما خودت کار کنی و رنج ببری! من می‌خواهم شما رشد کنی. فواید کار خیلی زیاد است. متأسفانه این‌ها در فرهنگ ما نیست.

به امام(ع) گفتند فلانی اصلاً کار نمی‌کند یا خانه است یا این طرف و آن طرف می‌رود وقت می‌گذراند. امام(ع) او را خواستند و به او گفتند من شنیدم که شما سر کار نمی‌روید قبلاً می‌رفتید طوری شده؟ مریض شدید؟ چیزی شده؟ گفت نه آقا، مرفه شدم. پولدارم الآن دیگر به کار نیازی ندارم – دقت کنید – ایشان فکر می‌کرد که کار فقط برای پولدار شدن و رفاه است. اگر مرفه هستیم دیگر کار لازم نیست و مفید نیست. امام(ع) فرمودند که به کار داری اشتباه نگاه می‌کنی، انسان به کار محتاج است حتی اگر سیر و مرفه هستی باید کار کنی. هم بدن تو به کار احتیاج دارد و هم روح تو به کار احتیاج دارد. هم دنیای تو به کار احتیاج دارد و هم آخرت تو. این بدن اگر کار نکند مریض می‌شود می‌پوسد. می‌دانید الآن اکثر بیماری‌هایی که مناطق شهری طبقات متوسط به بالا دارند بیماری‌های تنبلی و مفت‌خوری است! اغلبش الآن این‌طور است. قند، فشارخون، اوره، چربی، اغلب آن بخاطر بی‌حرکتی است. چون یک بیماری‌هایی هست که کالری ندارد، ویتامین به قدر کافی ندارد، آن اقلیتی هستند که معمولاً نان شب ندارند و اغلب گرسنه هستند. از آن طرف یک اقلیتی که مرض‌ها، مرض‌های پولداری و خرپولی است! بیماری‌هایی که سراغ آدم‌های مفت‌خور می‌آید. بیماری اشرافی، بیماری تنبلی. امام(ع) فرمودند که چرا کار نمی‌کنی؟ گفت دیگر نیاز ندارم. فرمودند اشتباه می‌کنی نیاز داری اگر صددرصد هم زندگی تو تأمین است باز هم باید کار کنی. روح تو به کار احتیاج دارد، جسم تو به کار احتیاج دارد. تو نیاز نداری به دیگران بده و تولید ثروت کن مگر هرچه تولید می‌کنی باید خودت مصرف کنی. تو تولید ثروت کن و به اندازه نیازت مصرف کن و بقیه‌اش را به دیگران بده و بگذار آن‌ها مصرف کنند. این‌ها خیلی مهم است. آن روایت مشهوری که شنیدید که امام صادق(ع) داشتند ظهر تابستان گرم کار می‌کردند بعد طرف از این درویش‌های قلابی‌ها صوفی‌های ریاکار مفت‌خور، به قول امروزه عرفان‌های انحرافی، داشت رد می‌شد دید امام(ع) وسط ظهر، گرم در بیابان‌های مدینه دارد کار می‌کند آمد جلو و گفت که ایشان کیست؟ گفتند ایشان پسر پیامبر(ص) پسر علی(ع) امام باقر(ع) است. وقتی جلو آمد دید یک کمی هم امام در آن کار و فشار کار از حال رفته است. یک کسی کنار ایشان بود که امام به او تکیه داده بود، امام را کمک کرده بود زیر بغل ایشان را گرفته بود این‌قدر فشار کار و عرق ریخته بودند. آن مرد گفت شما پسر علی هستید؟ فرمودند که بله. آن مرد گفت از آن پدر که زهد مطلق بود یک ذره دلبستگی به دنیا نداشت و تمام وجودش رو به آخرت بود یک چنین فرزندی؟ شما در این خانه و در این مکتب تربیت شدید؟ ظهر گرم تابستان از دنیا و مال دنیا دست برنمی‌دارید؟ اگر الآن بمیرید در محضر خدا چه خواهید گفت؟ می‌گویید برای چه مردید و شهید راه چه شدید؟! امام باقر(ع) فرمودند اگر الآن بمیرم به خدای متعال عرض خواهم کرد که در حال عبادت تو مردم. در حین نماز مردم. چون تو فرمودی که کار کنید زمین را آباد کنید، تولید ثروت کنید، تولید شغل کنید، من در حال جهاد در راه تو مردم. دقیقاً این دوتا فرهنگ را شما با هم مقایسه کنید. همین مکالمه امام باقر(ع) با این آدمی که عرفان قلابی است، عرفان منهای جهاد، این‌طور عرفان‌ها کل عرفانش انحرافی است اصلاً عرفان غیر انحرافی به این معنا نداریم. مدام می‌گویند عرفان‌های انحرافی، کل عرفان ذاتاً انحرافی هست! عرفانی که این‌طوری معنی بشود. یکی هم عرفان امام باقر(ع) است که همان علی که تو اسم می‌بری که نخلستان‌های مدینه بوی دست علی و عرق علی است. امیرالمؤمنین(ع) اگر شمشیر دستش بود و در حال جهاد در راه حق بود اگر نبود بیل دستش بود. اگر نبود قلم دستش بود. این بیل و شمشیر و قلم. سیاست و اقتصاد و فرهنگ. در هر سه عرصه مدام باید اهل کار و جهاد بود. این که پیامبر(ص) به حضرت زهرا(س) می‌فرمایند که می‌توانم الآن کسی را بفرستم به شما کمک کند خیلی هم خواهان هستند ولی من می‌خواهم شما خودت کار کنی و رنج ببری. من می‌خواهم شما رشد کنی. یک بار دیگر هم آمدند که به جایش پیامبر(ص) تسبیحات حضرت زهرا را به ایشان آموزش دادند که حضرت زهرا(س) فرمودند من دنبال چه آمدم چه خواستم رسول‌الله به من چه دادند. چه چیز کوچکی خواستم و ایشان چه هدیه بزرگی دادند. خب این فرهنگ اهل بیت(ع) است و این هم چیزی است که ما هستیم.

اگر کسی هدف کار را بداند، هر نوع کاری. آن‌هایی که به یک کار خاصی و به یک شغل خاصی اهانت می‌کنند این‌ها آدم‌های پستی هستند و نگاه پستی دارند. دیدید یک کسی یک شغلی دارد ولی شغل خودش را نمی‌گوید یک شغل دیگری را می‌گوید! همه شغل‌ها شریف است. شغل غیر شریف ما نداریم. شغل، شرف است. آنچه که در روایت ما می‌فرماید ننگ است بیکاری و مفت‌خوری ننگ است. فقط دو – سه دسته معاف شدند یکی کودکان هستند، یکی پیرها و مریض‌ها هستند. آن کسانی که نمی‌توانند کار کنند و الا بقیه هرکس می‌تواند کار کند باید کار کند. اگر رشد خودش را می‌خواهد حتی اگر زندگی‌اش از نظر اقتصادی تأمین است. پس این دوتا فرهنگ. یک فرهنگ این است که هدف، مفت‌خوری است. چه کار کنیم کمتر کار کنیم بیشتر استراحت کنیم خوش باشیم. یک فرهنگ این است که خوش باشیم استراحت هم بکنیم اما این‌ها هدف نیست. فرصت ما در این عالم محدود است هرچه بیشتر کار کنیم کار خانه، خانه‌داری، کار بیرون خانه، هر کاری. کار علمی، کار مدیریتی،‌کار دستی و یدی. کار مهارتی.

یکی از دلایل مشکلات جامعه ما الآن که در بعضی از طلاق‌ها خودش را نشان می‌دهد، در بعضی از مواردی مثل اعتیاد و در بعضی از موارد خشونت اجتماعی که ما را از سبک زندگی قرآنی و اسلامی فاصله می‌دهد این است که کار را یک جور بدبختی می‌دانیم می‌گوید مجبورم کار کنم، انگار که زجر می‌کشیم یک شکنجه‌ای است که مجبوریم آن را تحمل کنیم! اولاً کار فلسفه خلقت ماست. هبوط که اتفاق افتاد انسان از بهشت، وقتی آدم و حوا از بهشت هبوط کردند و وارد عالم طبیعت شدند سرنوشت‌شان با کار گره خورد که از این به بعد باید کار کنید. می‌خواهید رشد کنید باید کار کنید. حالا چندتا اصل این وسط است:

اصل اول) کار بدبختی نیست خوشبختی است. کار یک تهدید نیست یک فرصت است. هر کار مفیدی. ببینید در اقتصاد در مکاسب محرمه داریم که می‌گویند شغل‌های حرام، پول حرام، لقمه حرام، لقمه حرام، لقمه‌ای است که برای آن کار نکردیم، زحمت نکشیدیم، یا زحمت کس دیگری را پایمال کردیم، یک کس دیگری تلاش کرده، این‌ها برای اوست، برای اوست ولی تو داری حق او را می‌قاپی. لقمه‌ای که برای اوست، برای زن و بچه اوست از دهان آن‌ها داری می‌قاپی. چرا ربا حرام است؟ چون مفت‌خوری است و استثمار دیگران است پول بدون کار است، سود بدون تلاش. غصب چرا حرام است؟ هر غصبی. سرقت چرا حرام است؟ برای این که کس دیگری کار کرده تو می‌خواهی بخوری و پا روی حق دیگران می‌گذاری. چرا گرانفروشی حرام است؟ برای این که این کالایی که تو تولید کردی هزینه دادی، این‌قدر نمی‌ارزد. تو کالایی که داری می‌دهی کمتر از پولی است که داری می‌گیری. پولی که داری می‌گیری بیشتر است. پول مفت داری می‌گیری، پول منهای کار. هرکس درآمدی دارد که در ازای آن درآمد هیچ خدمات اجتماعی به دیگران نکرده است آن حرام است. بله ممکن است مستقیم، مثل ارث، هدیه، آن هم کسی کار کرده ولی خواسته به تو بدهد در ازایش کار شده است. ممکن است کسی بگوید ارث که به ما می‌رسد یا هدیه‌ای به ما می‌دهند که ما کاری نکردیم، بله تو کار نکردی، ولی آن کسی که به تو داده او کار کرده، حق داشته که بدهد. ببینید ما در اقتصاد اسلامی همه درآمدهایی که در ازای آن درآمد، به اندازه آن درآمد یک مشکلی از جامعه حل شده است، مشکل تولید است، تولید خدمات است، تولید کالاست، تولید علم است، تولید امنیت است، یک مشکلی از مشکلات انسان‌ها حل بشود، یا مشکل حیوانات، مشکل گیاهان، مشکل محیط زیست، ‌هرکس هر درآمدی که در ازای آن یک خدمتی به انسان، به بشر، به جامعه شده باشد این لقمه حلال است. کسب حلال است، این مشروع است، این عمل جهاد فی‌سبیل‌الله است. می‌فرماید اگر کسی در حین کار برای تأمین معاش خود بمیرد شهید است. یعنی چی؟ یعنی ما مرز ماده و معنا نداریم. همین کار مادی تو یک عمل معنوی است. می‌فرماید کسی که از خانه بیرون می‌آید و دنبال معاش خانواده‌اش، خودش و جامعه‌اش هست این در حال جهاد فی‌سبیل‌الله است. عین عبارت روایت است «کالمجاهد فی سبیل‌الله» یا «کالمتشهد بدمی فی سبیل‌الله» مثل کسی است که خونش در راه خدا ریخته شده است. آن عرق‌هایی که می‌ریزیم در راه حق خون می‌دهیم. این قدر مقدس است.

خب اقتصاد حرام، درآمد حرام آن است که به دست می‌آوری اما در ازای آن هیچ کاری برای جامعه نکردی. به هیچ کس خدمتی نکردی. بعد یک کاری هست که از این هم باارز ش‌تر است و آن این است که کسانی برای دیگران کاری می‌کنند که در ازای آن، هیچ چیز نمی‌گیرند. یعنی ایثار می‌کنند، انفاق می‌کنند، مثل این‌هایی که اردوی جهادی می‌روند، بدون هیچ ما به‌ازایی کار می‌کنند مثل جهاد سازندگی اوایل انقلاب، نهضت سوادآموزی در مناطق محروم، همین کسانی که الآن گمنام هستند بدون این که اسم‌شان گفته شود به خانواده‌های یتیم، به خانواده‌های فقیر، به گرفتار، به بدهکار، ورشکسته، کمک می‌کنند افرادی را از زندان خلاص می‌کنند، خانواده‌های آدم‌های زندانی را می‌روند به آن‌ها رسیدگی می‌کنند. چون خانواده زندانی دارد قربانی او می‌شود آن‌ها که گناهی نکردند. او یک خطایی کرده، این‌ها دارند چوبش را می‌خورند. کمک به این‌ها. ضمن این که ما در اسلام، اصلاً این‌قدر زندان نداریم. داریم این‌قدر نداریم. این‌ها را هم از فرهنگ غربی یاد گرفتند. اسلام معمولاً می‌فرماید وقتی جرمی ثابت شد همان‌جا سریع فی‌المجلس یا مجازات بدنی است یا جریمه مالی است هرچه هست همان‌جا سریع تمامش کن یا مجازات کاری است، این متأسفانه هنوز در جامعه ما، دستگاه قضایی ما بلد نیست، ما در اسلام مجازات کاری داریم. بعضی جرم‌ها هست که مصلحت جامعه است که جزو تعذیرات است تشخیص آن با حاکم شرع است. که این کار را کردی، به جای این که او را زندان بفرستد اگر پول هم ندارد نمی‌تواند جریمه مالی بدهد جریمه کاری بدهد. تا 6 ماه باید روزی دو ساعت این کار را در جامعه بکنی. خدمت به جامعه، خدمت به محرومین، خدمت به آن کسی که به او صدمه زدی. نظافت شهر، تمیز کردن زیر بیماران، سوادآموزی.

پیامبر(ص) در جنگ بدر اسیر گرفته، محارب، مجازات کاری می‌کند می‌فرماید که هر کدام‌تان ده نفر از مسلمانها را باسواد کنید آزاد می‌شوید. تعزیر است، مجازات کاری است. آموزش بدهید ده نفر از مسلمان‌ها را باسواد کن آزادتان می‌کنیم. خب همین الآن هم این کار را بکنید تشخیص آن هم با حاکم شرع است.

این فرهنگ که ما از کار لذت ببریم، کار را به نفع خودمان بدانیم، کلاهبرداری و مفت‌خوری را، جنس قلابی تحویل دادن را، کار ناقص تحویل دادن را، قبل از خیانت به دیگران، خیانت به خودمان بدانیم. یک طوری نشود که در کشور کفر وقتی یک کالایی را می‌خریم خاطرمان جمع باشد که این درست است کلاه‌مان را برنداشتند و از شهر خودمان یک چیزی می‌خریم مطمئن نباشیم که این تا یک ماه دیگر کار می‌کند یا نمی‌کند؟! او برای دنیایش این کار را می‌کند نه برای آخرت. ما مثل این که نه به دنیا کار داریم نه به آخرت. هر دویش را رها می‌کنیم. خوشبختی را در ندیدن، که هر وقت هرچه را می‌خواهیم سریع، بدون تحمل هیچ رنجی و بلافاصله باید برایمان حاضر باشد این خوشبختی نیست ولی ما این را خوشبختی تلقی می‌کنیم. خواب می‌بینیم که می‌شود یک وقتی به ما بگویند سه‌تا آرزو کن، زود همین الآن انجام شود؟ تار موی یک غولی را بدهند آتش بزنیم از توی چراغ بیرون بیاید بگوید چه می‌خواهی؟ بگوییم این‌ها را می‌خواهیم! این‌ها نوع قصه‌اش هست واقعیتش هم همین است. اغلب ما در بازار و کار و مسائلی که وارد می‌شویم همین‌طوری نگاه می‌کنیم می‌خواهیم یک تار مویی آتش بزنیم! خداوند دنیا را این‌طوری نیافریده، خداوند دنیا را این‌طوری آفریده که برای رسیدن به هر مقصدی باید مقداری رنج ببری. این رنج، جزو فلسفه این خلقت است. «یا ایها الانسان» ای بشر، خداوند دارد به ما و شما می‌گوید، «إنّک کادح» تو رنجبری. در سلوک و حرکت توأم با رنج هستی. «إلی ربک کدحا» داری به سمت ما می‌آیی «فَملاقیه» بعد یک قرار ملاقاتی با ما داری. فلسفه خلقت برای آماده شدن برای این ملاقات است. شرط آن «کدح» است. کدح یعنی حرکت رنج‌آلود. این فلسفه خلقت است. هرکس بخواهد از این فلسفه فرار کند و بگوید من این زندگی‌ای می‌خواهم که حرکت و رنج در آن نباشد، هرچه کمتر باشد بهتر است. خلاف حرکت کردن فلسفه خلقت انسان است. اولاً چنین چیزی امکان ندارد. در دنیا محال است به یک هدفی بدون حرکت و رنج برسید. ممکن است به روش نامشروع بروید آن هم حرکت و رنج است منتهی علیه خود و علیه دیگران است. این یک مسئله.

ما اگر بخواهیم این تولید و اشتغال و اقتصاد مقاومتی را در سطح زندگی‌مان بیاید باید نگاه‌مان به کار عوض شود باید برای کار قداست دینی قائل بشویم. باید کار را خوشبختی بدانیم نه بیکاری را. باید از بیکاری فرار کنیم. بیکاری را یک عذاب بدانیم. هرجا بیکاری هست به یک نحوی فساد می‌آید. هرجا بتوانید کار کنید و کار نکنید. دنبال کار راحت هم نباشید. بعضی‌ها می‌گویند کار نیست، من نمی‌گویم کار نیست، ولی بعضی‌ها که می‌گویند کار نیست دنبال کارهای سرپایی مفت زیر کولر حقوق‌بگیری ثابت و اضافه حقوق هستند اگر این نباشد کار نیست،‌ نه؛ همیشه کار هست. کارگر نیست. از یک چیزهای زیر صفری من دیدم بعضی‌ها کار درمی‌آورند زندگی‌شان تأمین می‌شود خدا شاهده آدم خنده‌اش می‌گیرد. یک کسانی هزاران امکانات دارند می‌گویند نمی‌شود کار کرد کار نیست. کار هست یک چیز دیگر نیست. اسمش را نمی‌برم! کار هست. من خودم در مشهد خودمان افرادی را می‌شناسم که دست‌شان از هر چیزی خالی بود نه بابای پولدار داشتند، نه امکانات داشتند نه مدرک. یکی شعور و عقل معیشت داشتند و یکی غیرت کار. «تقدیر المعیشه». امام رضا(ع) می‌فرمایند مؤمن چندتا علامت دارد یکی‌اش «تقدیر المعیشت» است. تقدیر المعیشه، یعنی مدیریت صحیح اقتصاد، عقل اقتصادی. چه در خانواده و چه در جامعه.

به خدا اگر آدم عقل اقتصادی داشته باشد مفت‌خور هم نباشد هیچ جا بیکار نمی‌مانند. این‌قدر خلأها در جامعه هست که درون آن شکاف‌ها صدتا کار است. یک کمی عقل، عقل معاش، به تعبیر حضرت رضا(ع) تقدیرالمعیشه، و یکی هم جهادی دیدن کار. جهادی عمل کردن. اکثر این‌هایی که بدون دزدی پولدار می‌شوند همین دوتا را دارند. دزدها حساب‌شان جداست. ضمن این که در روایت داریم این‌هایی که فکر می‌کنید هرچه بیشتر درآمد داشته باشید به همان اندازه بیشتر لذت می‌برید این هم محاسبه غلطی است. حساب بانکی‌تان بیشتر می‌شود ولی از گلوی تو پایین نمی‌رود. به تعبیر ما می‌گویند به خوردت نمی‌رود. اگر هم برود بالا می‌آوری. هضم نمی‌کنی، از آن لذت نمی‌بری.

در یک روایتی دیدم که فرمودند این‌هایی که می‌خواهند بدون کار به پول مفت برسند که معمولاً حق یکی دیگر را بالا می‌کشد پول که روی هوا نیست از توی جیب یکی دیگر درمی‌آوری توی جیبت می‌گذاری. فرمودند این‌هایی که فکر می‌کنند پول مفت به نفع‌شان است خداوند کاری می‌کند که – دوتا روایت دیدم که برایم خیلی عجیب است انگار که خداوند دوتا راز را به ما می‌گوید. بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر راز را به ما بگویند ما می‌فهمیم و دیگر با توجه به آن زندگی می‌کنیم. این‌ها رازهایی است که وقتی به ما می‌گویند باز هم نمی‌فهمیم یا می‌فهمیم باز هم به آن توجه نمی‌کنیم. این‌ها همیشه راز هستند- یک روایت دیدم فرمود که این‌هایی که پول حرام، یعنی حق دیگران را بالا می‌کشند یا از راه نامشروع پول درمی‌آورد از چیزی که به جامعه صدمه می‌زند، حالا شراب است، مواد مخدر است، فیلم‌های آلوده است تا غصب حق دیگران و... یعنی کار هیچ نفعی به جامعه نمی‌رساند یا ضرر می‌زند یا نفعی ندارد لغو است ولی پول دست تو می‌آید. در روایت دیدم که این پول، رزق اینها نیست. رزق یعنی آن چیزی که در حساب بانکی توست آن رزق تو نیست تو حمّال آن هستی. در روایت داریم خیلی از مردم که پول درمی‌آورند حمّال آن پول هستند. آن را حمل می‌کنند نگه می‌دارند، بدبختی، هزارتا گناه و جنایت و کثافت‌کاری می‌کنند پول را درمی‌آورند نگه می‌دارند ولی خودشان مصرف نمی‌کنند، ورثه‌شان مصرف می‌کنند، کسان دیگری مصرف می‌کنند و کسان دیگری به جایشان می‌خورند. خودت نمی‌خوری! یا اگر بخوری رزق تو باز هم نیست چون رزق آن چیزی است که به تو لذت و رشد بدهد نعمت باشد نه نقمت. یک چیزی هست ما می‌خوریم از گلویمان پایین می‌رود، رزق به مفهوم این که به ما چیزی اضافه کند و لذتی ببخشد باز هم نیست، بساط زهر است داریم می‌خوریم. خوردن است، آن هم خوردن است. خب ما این‌ها را می‌شنویم ولی باور نمی‌کنیم. قرآن می‌فرماید به دیگران خدمت کنید و انفاق کنید چند برابر به شما در همین دنیا می‌دهیم. همین را هیچ کس باور نمی‌کند. می‌گویند صدق‌الله علی العظیم ولی امتحان نمی‌کند. قرآن می‌فرماید وقتی مشکل مادی داری بیشتر بده، غیر از آخرت در همین دنیا مشکل‌تان را حل می‌کنیم. همین را چه کسی باور می‌کند؟ هیچ کس. امتحان نمی‌کنیم. ما رفقایی داشتیم که امتحان کرده بودند، یکی از دوستان ما شهید شد او یک وقتی می‌گفت من یک بار خواستم خدا را امتحان کنم که می‌گوید این‌قدر بدهید این‌قدر پس می‌دهیم همین‌جور است یا نه؟ تعارف است؟ می‌گفت در لحظه‌ای که هیچی نداشتم و صدتا گرفتاری داشتم من این را هیچ نمی‌دانست دادم، گفت به خدا همین که گفتند عمل شد. بعد می‌گفت قِلِق خدا دست من آمده، هر وقت گرفتار می‌شوم همین کار را می‌کنم، انگار که کلید یک گنج را دست‌مان دادند هر وقت می‌خواهیم می‌رویم در گنج را باز می‌کنیم. یک چیزهایی در قرآن و روایات هست که به ما صریح دارند می‌گویند ولی باز ما نمی‌فهمیم چه دارند می‌گویند باور نمی‌کنیم. یکی‌اش این است که فرمود این مالی که بدون کار به دست می‌آورید این در حساب بانکی‌تان هم برود رزق تو نیست یک مرتبه می‌بینید که در یک معامله‌ای 20 میلیون سر یکی را کلاه گذاشتید، یک تصادفی، یک مرضی، یک دزد می‌زند، سرطانی، یک کاری می‌شود که همان 20 میلیون را بلکه بیشترش را باید بدهید برود. نمی‌خواهم بگویم حالا اگر کسی سرطان گرفت یک کاری کرده، مواردی از آن این‌هاست. این یک سرّ است.

یک سرّ دیگر، فرمودند که فرشتگان خنده‌شان می‌گیرد یا تعجب می‌کنند از کسانی که برایشان رزق کنار گذاشتیم مثلاً گفته امروز تو 300تومان رزق‌تان است به شرط این که بروید کارتان را انجام بدهید. این باور نمی‌کند می‌رود یک کار حرام انجام می‌دهد، می‌رود همان 300 تومان را با رشوه و کلاهبرداری و دزدی و مال حرام به دست می‌آورد. همان 300 تومان به او می‌رسد نه بیشتر، ولی از راه حرام. می‌گوید ای مریض، ما از راه حلال برایت کنار گذاشته بودیم از راه مشروع برایت کنار گذاشته بودیم تو به همان رسیدی نه بیشتر. ببینید این‌هایی که راجع به رزق و آخرت و فرشتگان خدا می‌گویند این‌ها هم بعضی‌ها خیال می‌کنند فقط برای ثواب است، اینها برای تأثیرگذاری در سبک زندگی ماست ما این‌ها را در سبک زندگی‌مان دخالت نمی‌دهیم یعنی من خودم دخالت نمی‌دهم فقط محاسبات مادی. و مادی غلط.

پس ببینید این‌جا یک نتیجه بگیریم، این تصور که هرچه کار و تلاش کمتر، فاصله زمانی بین آرزو کردن و رسیدن به اهداف مادی کوتاه‌تر، این زندگی خوشبخت‌تر است! این یک نگاه مادی و کافرانه است. نگاه الهی و توحیدی به اقتصاد و زندگی نیست. نه آقا باید این فاصله باشد. این کار باید باشد. ما سیر هم هستیم باز به کار احتیاج داریم. کار مگر فقط یک کار می‌کند؟ همه فکر می‌کنند کار فقط یک کار می‌کند و آن هم شکم ما را سیر می‌کند! این یکی از فواید کار است. کار ده‌تا کار می‌کند. کارهای دیگر کار در روایات و قرآن و احادیث ما چه چیزهایی است؟

پس دنبال این که همه چیز بدون زحمت و فوری باید به ما برسد اصلاً نباید دنبال این باشیم این خلاف سبک زندگی اسلامی است. این یک اصل. حالا همین یک اصل را اگر توجه کنیم می‌دانید چقدر طلاق‌ها کم می‌شود؟ اعتیاد و دنبال مال مفت بودن. اصلاً بیشتر این‌هایی که ورشکست می‌شوند و به فعل حرام می‌افتند بروید در زندگی‌هایشان می‌گویند ما مجبور بودیم، دروغ می‌گویند. اگر یک در هزار این‌ها مضطر باشند که آن هم مضطر به این نیستند هزارتا کار دیگر هم می‌شود کرد. اغلب ما دروغ می‌گوییم که ما مجبور بودیم! هرکس در این موقعیت قرار می‌گرفت همین کار را می‌کرد! تو هم اگر بودی همین کار را می‌کردی! نخیر آقا. یک عده‌ای در این موقعیت این کار را می‌کنند یک عده‌ای هم درست خلاف این کار را می‌کنند اصلاً فرق مؤمن و کافر همین است، فرق باتقوا و بی‌تقوا همین است. من بی‌تقوا هستم این کار را می‌کنم، تو باتقوا هستی در همین موقعیت من قرار می‌گیری این کار را نمی‌کنی یک کار دیگری می‌کنی. نه آقا این جبر موقعیت است، شرایط فلان است، تو هم بودی همین کار را می‌کردی، همزادپنداری. تو هم اگر جای یزید بودی خب کار یزید را می‌کردی، اگر جای او بودی همان کار را می‌کردی! پس چه کسی بد است و چه کسی خوب است؟! پس اصلاً ما فعل خوب و بد نداریم! نخیر آقا، آدم‌ها با هم فرق می‌کنند هرکسی هر کاری را نمی‌کند. بعضی‌ها یک کارهایی می‌کنند و بعضی‌ها یک کارهایی را نمی‌کنند. این نوع جهان‌بینی‌شان و نگاه‌شان و دیدگاه‌شان است. این را ارزش دیدن و ضد ارزش دیدن بیکاری و مفت‌خوری.

یک تعبیر دیگر، این نگاه غلط دینی است که به اسم این که قضا و قدر است که روزی را خدا می‌رساند! خب بله روزی را خدا می‌رساند حالا چی؟! سؤال این است که خدا روزی را چطوری می‌رساند؟! جواب: خدا اگر بخواهد بدون هیچ کاری هم روزی را به تو می‌رساند. بله این هم درست است. اگر بخواهد، منتهی نمی‌خواهد! خودش گفته نمی‌خواهم. خودش گفته من می‌توانم ولی نمی‌خواهم این‌طوری به تو روزی بدهم.

آن روایت را دیدید که یکی از انبیاء بنی‌اسرائیل، ایشان مریض می‌شود به او می‌گویند خب این‌قدر درد می‌کشی پیش طبیب برو. می‌گوید که طبیب واقعی خداست «هوالشافی» او اگر بخواهد شفا می‌دهد اگر نخواهد نمی‌دهد. خداوند گفت که «و عزّتی و جلالی» سوگند به عزت و جلالم تو را شفا نمی‌دهم، می‌گذارم همین‌جا از درد بمیری مگر این که به پزشک مراجعه کنی. من می‌توانم بدون پزشک تو را شفا بدهم، اصلاً پزشک هم که شفا می‌دهم او نمی‌دهد من دارم تو را شفا می‌دهم، پزشک هم شافی نیست، شافی من هستم ولی تا پیش پزشک نروی من شفایت نمی‌دهم

در جامعه ما یک عده‌ای گرفتار این قضیه هستند که قسمت است! قضا و قدر است! توکل بر خدا! این فرهنگ قرآن نیست این ضد قرآن است. مادیون می‌گویند قضا و قدر و قسمت چیست؟ رزق الهی چیست؟ خدا شافی چیست؟ آن‌ها مادیون هستند، کفار همین‌ها هستند، ماتریالیست هستند. متدینین منحرف عکس این را می‌گویند. می‌گویند مسبب‌الاسباب خداست، خب بله حتماً مسبب الاسباب خداست، ولی این عالم، عالم اسباب است تو باید سراغ اسباب بروی ولی توجه‌تان به مسبب‌الاسباب باشد به این‌ها اصالت نده ولی دنبال اینها بروی. این نگاه غلط از آن طرف است. اسم آن را هم باور دینی و معرفتی می‌گذارند! توکل بدون کار! توسل بدون تلاش! نماز بدون جهاد! دعا بدون عمل! این هم یکی از چیزهایی است که در جامعه ما هست. در جامعه ما یک عده‌ای جزو مادیون هستیم دنبال اصالت لذت و سود هستیم اصلاً به هیچ چیز دیگر جز اصالت و سود فکر نمی‌کنیم از این جهت ضد کار هستیم. یک عده‌ای هم به اسم این که ما متدین هستیم، مذهبی و شیعه اهل بیت هستیم و رزق‌مان دست اهل بیت است، اهل بیت هوای ما را دارند و خدا هوای ما را دارد همین‌طور مفتکی! این هم یک نگاه غلط است.

ابن ابی‌الحدید از حضرت امیر(ع) نقل می‌کند به نقل از منابع سنی که ایشان فرمودند یکی از فریب‌های شیطان این است که به اسم اعتقاد به قضا و قدر، رزق الهی و قسمت و توکل، شما و جامعه را به یک جامعه بی‌عمل و مفت‌خور تبدیل کند. فرمودند یکی از توطئه‌های شیطان است. یعنی این تفکر که رزق دست خداست هرچه قضا و قدر و قسمت الهی باشد به من می‌رسد پس؛ تا این‌جایش درست است این "پس" غلط است، پس ما هیچ کاری نمی‌کنیم. هرچه مفت‌خوری کنیم بهتر است! فرمودند این توطئه شیطان است. احاله به تقدیر الهی به این معنا که نتیجه آن مفت‌خوری و انگل‌صفتی بشود این عیناً وسوسه شیطان و جزو تعالیم شیطان است که از توی ایمان به خدا و توکل و توسل، فرار از کار را نتیجه بگیریم.

حضرت امیر(ع) یک وقتی آمدند توی مسجد دیدند یک عده‌ای نشستند مشغول عبادت هستند گفتند خب دارند عبادت می‌کنند. رفتند دوباره نماز عصر آمدند دیدند این‌ها باز مشغول هستند، نماز ظهر آن‌جا بودند، ایشان رفت دوباره برای نماز عصر آمد دید هنوز آن‌ها آن‌جا نشستند گفتند خب. باز رفتند نماز مغرب، دیدند این‌ها نشستند، فردایش نماز صبح آمدند دیدند اینها نشستند، گفتند این‌ها این‌جا چه کار می‌کنند؟ گفتند که مشغول عبادت هستند بندگان خاص خدا هستند توفیق دارند خداوند به این‌ها توفیق داده مدام مشغول ذکر و دعا هستند توفیقی هم خدا به ما داده ما تأمین‌شان می‌کنیم! امیرالمؤمنین(ع) فرمودند شما از این‌ها به خدا نزدیک‌تر هستید. مگر نماز خواندن شغل است؟ باید نماز بخوانید، جهاد کنید، به خلق خدمت کنید، خدمت معنوی، خدمت علمی، خدمت فرهنگی و خدمت اقتصادی به جامعه بکنید. همه نوع خدمت مهم است. چون بعضی‌ها تا می‌گویند کار فقط یاد کار اقتصادی می‌افتند فکر می‌کنند کار یعنی پول درآوردن، هرچه که پول است آن کار است! از نظر این‌ها عالم دانشمند بیکار است، فکر می‌کنند عالم و روحانی کار نمی‌کند. فکر می‌کند یک کسی که دارد مدیریت می‌کند چون بیل نمی‌زند این کار نمی‌کند، کسی که کتاب می‌نویسد و جامعه را تربیت می‌کند فکر می‌کند این کار نیست، نخیر؛ اتفاقاً از کار مادی ارزشش کمتر نیست بلکه بیشتر هم هست. کار؛ چه کار مادی و چه کار معنوی، کار فرهنگی، کار علمی، کار خانه، کار بیرون، کار مدیریتی،‌ کار یدی، باید کار کنیم باید بگوییم چه خدمتی می‌تواتیم به جامعه بکنیم باید یک کاری برای جامعه بکنیم. یکی می‌گوید من دارم کمک می‌کنم جامعه را به لحاظ معرفتی رشد می‌دهم. باریک‌الله. او می‌گوید من دارم برای مردم امنیت تأمین می‌کنم. او می‌گوید من آب و برق، او می‌گوید من نظافت شهر، او می‌گوید من پخت و پز، او می‌گوید من تعلیم و تربیت. همه این‌ها جهاد است. حضرت امیر(ع) به این‌ها می‌گوید اما این که نشستید بگویید ما عارف و معنوی هستیم و 24 ساعت توی مسجد نشستید ذکر می‌گویید و دعا می‌گویید بعد کار نمی‌کنید. فرمودند این‌ها بندگان الهی نیستند ما چنین معنویتی نگفتیم شما به خدا از این‌ها نزدیک‌تر هستید که دارید هم نماز می‌خوانید هم کار می‌کنید یک کاری باید بکنید. اگر بپرسند وقت‌تان را چگونه می‌گذرانید؟ باید بگویید من وقتم را این‌طوری می‌گذرانم اگر من نباشم این عمل انجام نمی‌شد حالا انجام شد. من جامعه را به لحاظ مادی یا معنوی یک گام جلو بردم. حضرت امیر(ع) فرمودند این‌ها توطئه شیطان است که می‌گویید قضا و قدر است و کار نمی‌کنید. فرهنگ الهی این است خداوند متعال شما را به تلاش مأمور کرده است، تولید ثروت، تولید علم، تولید امنیت، تولید اخلاق، تولید عزت و اقتدار. تولید هر چیزی. فرمودند نمی‌توانید عذر بیاورید اگر بگویید چاره نداریم خداوند گفته چاره نداری توکل کن، توکل که هست. یعنی تمام اسباب مادی به رویتان بسته شد باز هم نباید تسلیم شوید، معنی توکل این است. حضرت امیر(ع) می‌فرماید توکل غلط و توکل‌نما این است تا نگاه می‌کنیم می‌بینیم کار سخت است خطرناک است رها می‌کنیم می‌گوییم توکل بر خدا یعنی خدا به جای من خودش برود کارها را درست کند. این‌ها همان‌هایی هستند که وقتی با حضرت موسی(ع) به شهر مقدس رسیدند حضرت موسی(ع) فرمودند خداوند فرمان داده که برویم جهاد کنیم و بجنگیم گفتند نه، «...فذْهَبْ أَنتَ وَ رَبُّکَ إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» (مائده/ 24)؛ شما و خداوند دوتایی با هم بروید «فَقَاتِلَا» بجنگید، ما هم جایی نمی‌رویم این‌جا نشستیم و دعا می‌کنیم! شما بروید بجنگید شهر را که گرفتید فتح کردید با دشمن جنگیدید ما می‌آییم آن را افتتاح می‌کنیم. اگر راست می‌گویید تو و خدا بجنگید، ما اهل این کارها نیستیم، اهل خطر نیستیم ما مذهب شیعه منهای کربلا هستیم! زیارت می‌رویم ولی کربلا برای جنگ نمی‌رویم! چنانچه که زمان عاشورای امام حسین(ع شیعه که 72 نفر نبود،‌ نرفتند. اغلب شیعه‌های لندنی بودند آن موقع لندن نبود ولی شیعه لندنی بود نرفتند. امام حسین(ع) به یک عده‌ای می‌گفتند بیایید کمک کنید هل من ناصر ینصرنی، به این پرچم کمک کنید. نه آقا شما بروید انشاءالله شما به لقاءالله می‌روید بعد ما برایتان عزاداری می‌کنیم! – خواهش می‌کنم دقت کنید – ما یا می‌گوییم چاره‌ای نداریم می‌گوییم عذر داریم معذور هستیم می‌فرماید چه وقتی که می‌گویید چاره‌ای نداریم چه وقتی که می‌گویید معذورید حتی آنجا هم از شما سلب تکلیف و سلب مسئولیت نمی‌شود. توکل و تسلیم بودن به قضا و قدر الهی باید از درون آن خطرپذیری و ریسک‌پذیری بیرون بیاید که حتی هیچ اسباب مادی اگر نداری بگویی ولی چون قضای الهی هست من به خداوند توکل می‌کنم و با دست خالی عمل می‌کنم. یعنی توکل و اعتقاد به قضا و قدر باید به ما شجاعت بدهد و برای کار انگیزه بدهد ولی ما این‌ها را یک طوری تفسیر می‌کنیم که از توی آن تنبلی و فرار از صحنه بیرون می‌آید. می‌خواهد در برود می‌گوید توکل کردیم! توکل نکردی، فرار کردی.

پیامبر(ص) روزی عبور می‌کردند دیدند یک عده از کشاورزان هستند و کار نمی‌کنند نشسته‌اند. پیامبر(ص) فرمودند چرا کار نمی‌کنید و زیر سایه نشسته‌اید و استراحت می‌کنید؟ گفتند نه، کلاً کار نمی‌کنیم بین دوتا استراحت اگر وقت شد کار می‌کنیم! نه بین دوتا کار استراحت کنیم! پیامبر(ص) فرمودند از چه باب؟ جزو کدام گروه مؤمنین هستید؟ گفتند ما جزو متوکلین هستیم، ما چه کار کنیم چه کار نکنیم خداوند رزّاق است. مگر رازق بودن خدا مشروط بر این است که ما کار کنیم؟! پیامبر(ص) فرمودند نه شما متوکل نیستید بلکه شما سربار هستید.

انس‌بن‌مالک می‌گوید روزی کسی از پیامبر(ص) پرسید توکل را درست تفسیر کنید ما که می‌گوییم خداوکیلی یعنی خدا را وکیل می‌گیریم معنی‌اش این است که خدا وکیل است ما کنار می‌رویم؟ فرمودند نه، وقتی می‌گویید خدا وکیل است آن وقت باید وسط صحنه بیایید. وکیل دانستن خدا یعنی حمله به عمق کار و خطر، نه فرار از کار و خطر. همان بحث شتر بستن. این روایت است که در شعر سعدی هم می‌آید. روایت است که طرف به امام صادق(ع) گفت اگر من بخواهم مؤمن باشم باید بگویم خدایا شترم را به تو سپردم. اگر مادی باشم باید پای شترم را ببندم که فرار نکند. امام صادق(ع) فرمودند که نه؛ اگر احمق باشی باید شترت را نبندی. اگر مادی باشی باید خدا را کلاً نبینی. اگر مؤمن باشی باید شتر را ببندی و در عین حال به خداوند اعتماد کنی.

این یک شبه ره صد ساله رفتن، یک کاری کنم زود از لحاظ علمی بالا بروم، زود مشهور بشوم، زود توی هنر معروف بشوم، زود ثروتمند بشوم، اغلب این‌های که توی زندان هستند برای این است که اکثرشان می‌خواهند یک شبه میلیاردر بشوند نمی‌خواهند قدم قدم درست بشود.

یک کسی وضع مالی‌شان خراب بود خانمش به او گفت پیش امام برو و بگو وضع من این‌چنین است برای من دعا کنید چون می‌گفت اگر پیش امام(ع) بروی اگر واقعاً نیاز داشته باشی به تو می‌دهند این‌هایی که گدایی شغل‌شان است گدابازی بلد هستند همیشه گردن‌ها کج، و لب و لوچه‌هایشان آویزان است از همه چیز می‌نالند و به هرکسی می‌رسند می‌خواهند یک چیزی بگیرند،‌ روایت داریم این‌ها نکبت هستند مؤمن نیستند چون به عزت و شرف خودش فکر نمی‌کند. فرمودند مؤمن کسی است که اگر از گرسنگی هم بمیرد خودش را ذلیل نمی‌کند. از اهلش کمک می‌خواهد اما ذلت نشان نمی‌دهد. یا این‌هایی که زندگی‌شان مشکل زیادی ندارند ولی پیش هرکس می‌رسند ناله می‌کنند و می‌گویند ما بدبخت هستیم، می‌پرسند امسال درآمدت چطور بود؟ می‌گوید هیچی ما اصلاً امسال درآمد نداشتیم! وضعیت خانه چطور است؟ زندگی‌مان داغون و بدبخت هستیم. این‌هایی که اظهار مشکلات‌شان از خود مشکلات بیشتر است هرجا می‌آیند شروع به ناله کرده می‌کنند فرمود این‌ها در آخرت عذاب می‌شوند. یکی هم آن‌هایی که خودشان را این طرف و آن طرف تحقیر می‌کنند.

یک نفر پیش امام(ع) آمد گفت آقا، خجالت کشید بگوید کمک کنید، گفت آقا دعا کنید وضع مالی من خیلی خراب است. امام(ع) پرسیدند که چرا کار نمی‌کنی؟ گفت نه سرمایه دارم نه هیچی. امام(ع) گفتند ابزار کار هم نداری؟ یک دسته بیل هم نداری؟ کلنگ و تبری نداری بروی کار کنی؟ گفت نه آن را هم ندارم. گفت دسته بیل داری یا نه؟ یک چوبی چیزی می‌توانی پیدا کنی بیاوری؟ گفت بله. امام(ع) گفت فردا بیا من یک تبری در خانه دارم دسته آن را بیاور تبرش را من به تو می‌دهم. فردا آمد گفت آقا با یک تبر دست ما، ما که این‌طوری نخواستیم ما یک چیز اساسی می‌خواستیم یک دعای درست و حسابی بکنید. امام(ع) فرمودند که این دسته بیل و تبر را بهم وصل کردند و فرمودند این را به تو می‌دهم، دعا هم بله، هم ما دعا می‌کنیم و هم خودت باید دعا کنی می‌روی و تا یکی دو ماه دیگر سروکله‌ات این‌جا پیدا نشود. هر روز بیابان می‌روی خار می‌کَنی برمی‌گردی. گفت آقا مشکل من این‌طوری حل نمی‌شود شما دعا بفرمایید! یعنی شاید منظور دیگری هم داشت. امام(ع) فرمودند من هرگز برای تو دعا نخواهم کرد. تو فکر کردی دعا به جای عرق‌ریزی است؟ بعد این را به هر ترتیبی وادارش کردند رفت، او رفت و بعد از یک مدتی خسته شد خواست برگردد که آقا بی‌زحمت همان دعا را بفرمایید فکر می‌کرد دعا برای مفت‌خوری است. دید امام(ع) گفتند اگر تا یکی دو ماه دیگر دور و بر من پیدایت بشود جواب نخواهم داد. حق نداری بیایی. فقط باید بیابان بروی کار کنی و برگردی. همین. با این تدبیر، همین سبک زندگی اسلامی، کار- تولید- اشتغال. با این تدبیر او رفت بعد از یکی – دو ماه آمد. امام(ع) فرمودند به فلانی بگویید بیاید ببینم چه کار کرده؟ آمد و دیدند خیلی وضع او خوب است. گفت من با همان کاری که شروع کردم بعد از چند روز یکی – دو نفر دیگر که بیکار بودند آن‌ها را هم با خودم بردم بدهی که داشتیم دادیم و چندتا از این تبرها و چیزهای دیگر هم گرفتم، هم مشکلم از آن گرفتاری‌ها حل شد و عبور کردم و هم برای دو – سه نفر دیگر کار درست شد.

خب ببینید این فرهنگ در جامعه ما همین الآن همین‌طور است به جای این که کار کنند سراغ مسائل معنوی می‌روند. این‌ها معنوی نیست. فرمودند بیکاری و بطالت مستی و فساد است. فرمودند جوانی و بیکاری و رفاه اگر جمع شد قطعاً فساد و گناه می‌آید. خانواده‌هایی که فرزندان‌شان جوان هستند و زندگی‌شان هم نسبتاً مرفه است هر روز پول توی جیبی، امکانات، جوان است و بیکار است این قطعاً به گناه می‌افتد و رفاه نسبی هم دارد. مرفهی باید بروی کار کنی و یک کاری انجام بدهی.

و آخرین تعبیری که می‌خواستم عرض کنم فرمودند کسانی که در رفاه و خوشی و بی‌نیازی لای پر قو بزرگ می‌شوند این‌ها مشکل دارند. این‌ها هم در دنیا خیلی مشکل خواهند داشت و هم در آخرت. امام صادق(ع) به جناب مفضّل فرمودند یک درس این است که به خداوند نگاه کن و قوانین خداوند را در عالم طبیعت ببین عبرت بگیر. خداوند حکیمانه و مدبّرانه اشیاء و همه چیز را برای رفع نیاز انسان آماده کرده است. برای انسان بذر غلّات آفرید. ولی به انسان یک مسئولیتی تعریف کرد. کاشتن، پرورش دادن. آبیاری، درو کردن، آفت‌زدایی. اصل آن را به تو دادیم اما به شرط این که این چندتا کار را باید بکنید. فرض کنید ما از مریخ آمدیم شما در مریخ اگر در هعمین میلیاردها سیاره و ستارگان دیگر را به تو بدهند،‌ این‌قدر هوا برای تنفس بود، زمین بود ولی هرچه می‌کداری چیزی بیرون نمی‌آمد. امکان تولید غلات نبود. خب این خودش یک نعمت بزرگی است منتهی به شرط کار. فرمود خداوند برای شما غلات آفرید اما متقابلا از شما خواست آرد کنید، خمیر کنید، نان بپزید. برای پوشاک شما پشم آفرید، ولی به شما مسئولیت داد که پشم را بزنید، بریسید، ببافید. برای شما درخت‌ها را آفرید اما شما را مأمور به کاشتن و آبیاری و مراقبت کرد. زمین‌های اولیه دارو را آفرید ولی باید این‌ها را از زمین بردارید و با مواد دیگر مخلوط کنید، ترکیب، صنعت تا شما را شفا بدهد و سایر اشیاء همه این‌گونه‌اند.

و بعد در انتهای همین روایت، امام صادق(ع) فرمودند – آن نکته‌ای که می‌خواستم بگویم این است – فرمودند کسانی که نخواهند کار کنند خودشان خسته و فرسوده می‌شوند. امام صادق(ع) فرمودند تا حالا شده مدتی میهمانی خانه فامیلی آشنایی یا کشی بروید تمام غذا و خوراکت را هر روز صاحبخانه بیاورد و جلوی تو بگذارد رختخواب‌تان آماده، همه امکانات‌تان آماده. اولش ممکن است خوشحال بشوید و بگویید مال مفت ... مدت کوتاهی طول نخواهد کشید که از خودت متنفر می‌شوی. از خودت بدت می‌آید. خداوند در ذات و فطرت انسان این را گذاشته که من باید کار کنم. مدتی که میهمانی باشی از بیکاری آزرده می‌شوی و خودت با خودت وارد جنگ می‌شوی که تو چه کاره‌ای؟ چرا این‌ها کار کنند من مدام نگاه کنم؟ بعد می‌گویند فرض کن خداوند تمام نیاز انسان را برای تمام عمرش برآورده کند اصلاً احتیاجی به کار نباید و هر روز برای ما غذا، آب، مسکن، بهداشت، لباس، همه چیز آماده باشد، امام صادق(ع) می‌فرماید این تخیّل نهایی شماست آرزوی نهایی شما این است که خدایا می‌شود یک جایی باشد که بهترین جا، بهترین خوردن، بهترین آشامیدن باشد. فکر می‌کنید آن موقع راضی خواهید بود و وضع‌تان خوب است؟! رنج‌تان بیشتر خواهد شد. تازه از آن لحظه به بعد احساس بطالت و پوچی خواهید کرد. از آن لحظه به بعد می‌گویید کی بشود که یک کاری بشود من یک کاری انجام بدهم. می‌پوسید. این هم که ما شنیدیم در بهشت احتیاجی به کار و زحمت و عرق‌ریزی نیست، در بهشت چیزی تکراری نیست و همه چیز محصول کار خودت با تفضّل الهی است. همه چیز مدام نو است. فقط بحث تأمین نیازها نیست بحث رشد است. این جمله امام صادق(ع) را باید سر در همه کارخانه‌هایی که تعطیل می‌شود بزنید، همه کارگاه‌هایی که کم‌کاری می‌شود همه مدارسی که استاد دانشگاه صدتا پایان‌نامه قبول می‌کند ولیکار نمی‌کند، الکی خالی‌بندی کلاه برمی‌دارند. هرکس هر جا دارد کلاه دیگران را برمی‌دارد، در واقع امام صادق(ع) می‌فرمایند قبل از همه کلاه خودت را داری برمی‌داری. تولید و اشتغال ذاتی انسان است. فرمودند اگر خداوند نیاز انسان را برای همه عمر برآورده کند و شما در دنیا برای هیچ چیز به هیچ چیز نیاز نداشته باشید چه خواهد شد؟ فکر می‌کنید از زندگی لذت می‌برید؟ بهترین تدبیر و لطف خداوند این است که امکانات اولیه همه چیز را در اختیار ما گذاشته، قدرت عقلی و بدنی هم به ما داده است و گفته است که برای این آب خوردن دستت را دراز کن، این را بردار بیاور این‌جا - شما هم یک صلوات بفرستید - فرمودند بنگر که چگونه تمام نیازهای انسان آفریده شده ولی برای رسیدن به آن‌ها باید تلاش و حرکت کرد. صلاح انسان در این تلاش است اگر زندگی بدون تلاش بود، اگر زندگی بدون کار و تلاش تأمین می‌شد رنج می‌بردید، می‌پوسیدید، خسته می‌شدید، افسرده می‌شدید، اگر همه نیازهایتان را بدون تلاش به دست می‌آوردید انسان یا سرمست می‌شد و طغیان می‌کرد یا دست به اعمالی می‌زد که خود را هلاک کند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha